در گزارش آبنما کار مطرح شد؛ دیوهای فرانکشتاینی چطور شکل گرفتند

آبنما کار: بابک توانایی درباره ی نمایشگاه نقاشی یک سودا و هزار سر و طرح ها و ایده هایش توضیحاتی ارائه نمود.

بابک توانایی هنرمند طراح و نقاش که نمایشگاه جدیدش با عنوان «یک سودا و هزار سر» در گالری کاما برپاست، درباره ی ایده برگزاری آن به خبرنگار مهر اظهار داشت: «یک سودا و هزار سر» عنوان مجموعه ای تصویری و تجسمی است که شامل تجربیاتی در مورد «کلاژ الکترونیکی» و «دیالکتیک بین کلاژ و دکولاژ» است. همچون مفاهیم در رابطه با این آثار می توان به امر شگفت و انگاره دیو اشاره نمود. دکولاژ با جنبش زیباشناسی ستیزی همسو دانسته می شود و اهتمام بر این بوده این فرم منطبق بر محتوای افسون زدایی پنداشته و در نظر پدیدار شود. از طرفی دیگر «یک سودا و هزار سر» عنوان یکی از ناداستان هایی است که با رویکرد دکولاژ در روایت های مختلف باتوجه به سنت های عجایب نگاری و عجایب نویسی نوشته شده است و در کنار نمونه های دیگری همچون «شاکورو و خنده شرم»، «دل اندروای و سهمِ سهمگین»، «شاخ بی مرگی»، «تمشک مارماروس» و … به صورتی می تواند به متافیکشن نزدیک باشد.
وی در ادامه توضیح داد: برای نگارنده بن مایه های اساطیر ایرانی یعنی اسطوره زروان چشمه گانی است برای کلیتی که در حالات و بیان کنش مند ایده ها می تواند طرح پرسش کند. یک سودا به تعبیر این متن غمی است که امر شگفت، با حیرت، اندوه، عشق، اضطراب، ترس و شک را همراهی می کند و تیر شک و تردیدی که در پگاه آفرینش باورها سبب ایجاد انگره مینو و اهریمن می شود، در نبرد خیر و شر به پیمان فرم می پذیرد و با تقابل های دوگانه همراه می شود. اما نکته این است که سوژه چندپاره در بین تقابل های خیر و شر خودرا باز نمی شناسد. در این برداشت سوبژکتیو، تصویر لزوماً به وحدت نمی رسد، بلکه واقعیتی چندپاره و گاه امحا شده را نشان میدهد.

این هنرمند نقاش همین طور بیان کرد: «یک سودا و هزار سر» شبکه ای از روایت ها و تصاویرهایی است که بخشهایی از گذشته سوژه گسسته و پیوسته را افسون زدایی می کند و بر محورهای سوژه ویران و چندپاره خودرا باز می یابد. شناخت سوژه هماهنگی است میان حسیات و فاهمه که باتوجه به کارکرد امر شگفت انسجام آن زایل می شود و پرسش های بنیادین را می تواند به اذهان متبادر کند تا در بازاندیشی مفاهیم تازه ذیل امر غریب مطرح شوند. عموماً این مفاهیم، غیرعادی و خارج از عادات همیشگی است. این تصاویر گاهی ایده هایی است روایت پذیر، اما الزامی برای روایت آن در نظر گرفته نشده و گاهی با طرح هایی که با چیرگی خطوط سیال و روان هم راه است به دیفرماسیون، دیکمپوزسیون و دیکلاژ توجه شده است تا به صورتی با دیکانتستراکشن و بن فکنی در ارتباط قرار گیرد. بدین جهت است که بر سوژه چندپاره به صورتی بی واسطه و بلامنازع تاکید گردیده است.
وی با تأکید بر این که توجه به امر شگفت و مفاهیم و مقولات اسطوره زروان، مهم می باشد، اظهار داشت: در آثار نمایشگاه «یک سودا و هزار سر» برخی از فرم های قدیمی آشنا هستند اما چون صورت ناآشنایی دارند شگفت به نظر می رسند و مکانیسم پنهان درون تصاویر و طرح ها نشان میدهد که این دوگانگی ها برآمده از تردید و سردرگمی حین انجام این آثار درخور درنگ است. چون ما را به تجربه رازآمیز آشنا و غریب احساس گمگشتگی می رساند. علاوه بر این که بازتاب مقولات اساطیر ایرانی در این پروژه قابل بحث است، می توان به تأثیر جریان های مختلف هنری در این آثار توجه کرد.
توانایی با اشاره به رنگ هایی که در آثارش استفاده شده، درباره ی ترکیب رنگ های آثارش بیان کرد: رنگ های زرد، قرمز، آبی و سیاه که در آثار به چشم می خورند به پاپ آرت نزدیک است و تنها ترکیبات رنگی یکی از تابلوها که با تردید و ابهام هم راه است، به آثار لیختن اشتاین اشاره دارد. این آثار روی ورق های زینک که در صنعت چاپ و تکثیر مورد استفاده است با چاپ مسطح شکل گرفته بدین جهت است که شفافیت و انعکاس و اعوجاج ورق های زینک موجب می شود تا نتایج برآمده از بازتولید مکانیکی اثر هنری بوسیله خودِ ابزار و دستگاه صنعتی چاپ به برخوردی چالشی تبدیل گردد چون در نهایت این آثار در اسکن و عکاسی به تصویر یکسانی وفادار نیستند و بر تغییر مبتنی بر زمان ذیل ضرب آهنگ تکثیر توجه دارد.
در آثار نمایشگاه «یک سودا و هزار سر» برخی از فرم های قدیمی آشنا هستند اما چون صورت ناآشنایی دارند شگفت به نظر می رسند و مکانیسم پنهان درون تصاویر و طرح ها نشان میدهد که این دوگانگی ها برآمده از تردید و سردرگمی حین انجام این آثار درخور درنگ استوی درباره ی لایه های طرح اصلی آثار که دیوها را نمایان می کند، اظهار داشت: لایه هایی که در این آثار می بینیم بیان کننده لایه های ذهنی است که طرح دیوها را با جریان سیال ذهن بصورت بداهه تصویر کرده است. در حقیقت این لایه ها برای نگارنده یادآور دیرینه شناسی است که در لایه های تصویری ذهن خود باتوجه به میراث اساطیری جستجویی افسون زدا می کند تا باتوجه به امر شگفت مخاطب بتواند بر لبه های دوگانگی های تاریخی فرهنگی و اسطوره ای حرکت نماید.
توانایی همین طور توضیح داد: باتوجه به اهمیت زیباشناسی امر شگفت در زمینه های متأثر از دادائیسم و سوررئالیسم همچون پاپ آرت به عنوان رئالیسم امروزی یا نئورئالیسم خصوصاً دکلاژ با برش و پاره کردن و حذف تکه هایی از تصویر بصورت کنش مند، وجهی انتقادی را پیش می کشد به تعبیری می توان گفت مدرنیسم امروزه فراتر از آن مباحثی است که در شروع مورد توجه بود. بدین جهت مسیر زیباشناسی ستیزی که فاستر هال مطرح کرده، در این بحث یادآور هنرمندانی چون ولف وستل، ژان دوفرن، میموروتلا، ژاک ویلگله و ریموند هاینز است. این هنرمندان اغلب با پوسترهای لایه لایه شهری که روی هم چسبانده شده بود آثاری از این دست را ساخته اند. و ولف وستل توانسته بود دکلاژ را در ارتباط با اتفاق قرار دهد. این نگرش متأثر از مسیری است که مارسل دوشان و من ری مطرح کرده بودند. در تبیین این بحث می توان اظهار داشت که آن چه از اسطوره و امر شگفت خصوصاً در فلسفه سوررئالیسم مطرح می شود، بسیار متأثر از رمانتیسیسم و جریان های بعد از آنست. بعدها در فرهنگ و هنر همگانی با اشکال مختلف سینمایی، کتاب های کمیک، بازی های ویدیویی … تأثیر ماندگاری به جا گذاشت.
این هنرمند طراح و نقاش اظهار داشت: در تابلوهای نمایشگاه، ایده و اقتباسی همسو با مقولات کلاژ را از هیولای فرانکشتاین می بینیم که دگردیسی و حلول در صورت دیو پیدا کرده است. در حقیقت انگاره فرهنگی (دیو) را به آن نسبت داده ایم. در این مجموعه فرانکشتاین می تواند تمثیلی از این نگرش باشد که گستره مفاهیم اساطیری و بازاندیشی و بازتعریف آنها در هنر کمک می نماید تا طبیعت انسان را بیشتر درک نماییم و در این مجموعه فرانکشتاین در کنار مفاهیم این دیدگاه قرار گرفته تا حلقه های مفقود شده در فرم و محتوا و اضمحلال و دکلاژ را در خاصیت هایش به عنوان نکته ای درخور درنگ نشان دهد. فرانکشتاین در حقیقت هیولایی است برآمده از پیشرفت علم که با ریشه هایی از شیمی و کیمیاگری که هم در عجایب و غرایب سخن از آن می رود و هم در هنر مدرن بسیار مؤثر است و نیز از مسیر هرمتیکا تفسیرهای جالبی از تداعی های آزاد زروانی می تواند بوجود آورد.
وی که سال قبل نمایشگاهش را در شهر مشهد برگزار کرده بود، درباره ی تفاوت این ۲ نمایشگاه و بازخوردهایش به خبرنگار مهر اظهار داشت: تفاوت عمده نمایشگاه مشهد با آثار فعلی تجربیاتی است که در تکنیک و ارائه آثار اتفاق افتاده است و بازاندیشی که در گزینش طرح های تازه انجام شده طبیعتاً قسمتی از آثاری که قبلاً نمایش داده شد، در این نمایشگاه شرکت داده نشده است و آثار جدیدی خصوصاً کلاژهای الکترونیکی و ترکیب آن با انواع دیگر تجربیات تازه ای در طرح و فرم ارائه آثار پیش رو می گذارد و ایده «یک سودا و هزار سر» که نوعی افسون زدایی از انگاره فرهنگی دیو را پیش رو دارد، گسترش می دهد.

این هنرمند مشهدی اضافه کرد: در نمایشگاهی که در مشهد انجام شد شاهد حضور اقشار مختلف و استادان بودم و همه روزهای برگزاری نمایشگاه مخاطب بسیاری به همراهی، گفتگو و تعامل پرداختند که برای دست اندرکاران نیز جالب توجه بود. در تهران نیز علاوه بر علاقمندان، حضور استادان مختلف در این نمایشگاه بسیار انگیزه بخش بود چون این حضور با نکته سنجی هایی هم راه است و به انتقال تجربیات بیش از نسلی به نسل دیگر منجر می شود که این امر بسیار مغتنم است.
فضای هنری در مشهد بسیار ضعیف و لطمه پذیر است
وی درباره ی فضای هنری شهر مشهد و علت برگزاری نمایشگاه در تهران، توضیح داد: فضای هنری معطوف به گالری ها در مشهد بسیار ضعیف و لطمه پذیر است و اقتصاد و خرید و فروش آثار هنری در گالری های مشهد رونقی ندارد. از طرفی شما اگر بخواهید فعالیت تان در هنر شناخته شود، تجربه فعالیت در شهرهای دیگر به جز تهران چندان مورد توجه بازار هنر و هنرمندان قرار نمی گیرد و بیشتر مهمست که در تهران چند نمایشگاه برگزار کرده باشید! از طرفی در مشهد ما دانشگاه هنر نداریم و فقط چند مؤسسه غیرانتفاعی آموزش عالی داریم که به لفظ رایج، به آن نام دانشگاه نیز اطلاق می شود و این بطور کاذب جای دانشگاه هنر را در شهر مشهد پر کرده است و فارغ التحصیلان آن با دانشگاه هایی که در تهران قرار دارد بسیار تفاوت دارند. نکته دیگر اینکه، طی سالهای مختلف خیلی از هنرمندان موفق که شروع کارشان در شهر مشهد بود، هیچ گاه در این شهر نماندند و به تهران و یا خارج از ایران رفتند و این تصوری به وجود آورده است در خصوص این که فعالیت هنری در تهران به خودی خود نوعی ژست موفق و نگاه از بالا به پایین به وجود آورده است اما ما نیاز به تعاملاتی داریم که این رونق در همه شهرها منتشر شود و هرکس باید به زعم خود بکوشد بنا بر این من نه فقط بازخوردهای متفاوتی را دریافت می کنم بلکه آنرا ایجاد می کنم.
برخورد کلیشه ای و تقلیدی با هنر مانع خلاقیت است
این مدرس دانشگاه در پاسخ به این که خلاقیت در نقاشی چطور ایجاد می شود، اظهار داشت: به نظر من خلاقیت در هنرهای تجسمی از دوران کودکی با آموزش و ایجاد زمینه های لازم و ضروری آنکه قابل تحقیق است، آغاز می شود اما این کافی نیست چون ما برنامه ای برای رشد هوش دیداری نداریم و باید بدانیم در دنیایی که «تصویر» نقش کلیدی در انتقال مفاهیم شناختی آن دارد هوش دیداری بسیار اهمیت دارد. تجربه ای که من در تدریس در هنرستان ها و دانشگاه ها و مراکز آزاد هنری دارم، نشان میدهد که ما در آموزش به این مهم توجه نداریم و با سهل انگاری از آن عبور می نماییم. هنرجو و هنرمندان ما گاهی می بینیم از هوش بصری کافی و تربیت شده برخوردار نیستند و بصورت کلیشه ای و تقلیدی با هنر برخورد می کنند و این مساله ضربه اساسی به خلاقیت وارد کرده است. اما من اهتمام می کنم با آموزش روش های دیدن در نقد هنری و پرداختن به جنبه های مختلف هوش دیداری در نگرش هنرجویان به هنر و خلاقیت مؤثر باشم.
چطور هنری مخاطب جهانی پیدا می کند؟
وی در مورد این که آیا هنرش مخاطب جهانی دارد و خاصیت های هنری که با مخاطب جهانی تعامل دارد، توضیح داد: هنری که من به آن توجه دارم از تعامل با جهان شکل گرفته است، یعنی من با مطالعه و تحقیق در جنبه های مختلف از اساطیر و هنر ایران که جهان شمول است و قبلاً نیز در تعاملات مختلف قرار گرفته است، قرار می گیرم و با جریان های هنری جهانی و مدرن به تعامل می پردازم. یعنی با دیگری یا همان مخاطب خارجی می توانم روایتی تأمل برانگیز ایجاد کنم. البته این مساله در فرهنگ ما ریشه های اساسی دارد شما می توانید به کارکردها و تأثیرات هزار و یک شب، خیام، مولانا و …در غرب توجه کنید و از چشمگان این میراث به قدر کفایت بهره ببرید.
توانایی در آخر اظهار داشت: در حقیقت من فکر می کنم ما باید بن مایه های هنر و فرهنگ و زبان را بشناسیم و بدانیم که در دوره های مختلف چگونه در تعامل با دیگران قرار می گرفته است. برای من توجه به فرهنگ عمومی بسیار کلیدی است چون رنگ و فرم در آن از زمینه های جهانی و روزمره برخوردارست و این خاصیت ها، موقعیتی انتقادی به وجود می آورد که به صورتی در مواجه با بحران و دوره انقراض (آنتروپوسین) بر عاملیت ما در موقعیت انتقادی تاکید می ورزد.

منبع: